نصرالله پورجوادی مدیر سابق مرکز نشر دانشگاهی که سابقه بیش از ۲۰ سال همکاری با زندهیاد ابوالحسن نجفی را در این موسسه پژوهشی و انتشاراتی داشت، در گفتگو با خبرنگار مهر، درباره کارنامه علمی و تحقیقاتی او در حوزههایی گوناگون اعم از زبانشناسی، ترجمه و نقد ادبی که دربردارنده دهها کتاب است، گفت: آقای نجفی در تمام مدتی که من در مرکز نشر دانشگاهی مسئولیت داشتم، با ما همکاری میکرد؛ او در مجله «لقمان» که به زبان فرانسوی منتشر میشد، با گروه فرانسه ما و شخص دکتر حدیدی همکاری میکرد و در ترجمه کتابهای بخش فرانسه مرکز نشر دانشگاهی بسیار کوشا بود. در مجله «نشر دانش» هم گاهی ویراستار ارشد و در مورد چاپ کتابها جزو مشاورین ما بود.
وی با اشاره به یکی از مهمترین و اثرگذارترین آثار زندهیاد ابوالحسن نجفی افزود: نجفی بنا به پیشنهاد ما روی کتاب «غلط ننویسیم» کار کرد و آن را منتشر کرد. البته قبل از پیشنهاد ما، نجفی کارهایی را در این زمینه انجام داده بود که بعد از اطلاع از کاری که ما در این خصوص میخواستیم انجام دهیم، آن را نوشت که این کتاب بعد از گذشت سالها هنوز هم یکی از کتابهای موفق مرکز نشر دانشگاهی است. کارهایی که نجفی در حوزه عروض و زبانشناسی انجام داد، او را به زبانشناسی تمام عیار مبدل ساخت؛ ما زبانشناسانی داریم که تئوریهای این حوزه را خواندهاند و شاید حتی تحصیلاتشان هم به زبانهای خارجی باشد اما اصلاً با متون زبان و ادبیات فارسی آشنایی ندارند، ولی نجفی اصلاً اینگونه نبود.
نجفی با متون کلاسیک فارسی اُنس داشت
پوررجوادی اضافه کرد: مرحوم نجفی با متون کلاسیک زبان فارسی اُنس داشت و آنها را مطالعه میکرد، یادداشت برداری میکرد، اظهارنظر میکرد، از سابقه زبان فارسی استفاده میکرد و در همان «غلط ننویسیم» هم مشخص است که او چقدر بر پایههای متون زبان فارسی تسلط داشت. البته نگاه او به این متون و ادبیات کلاسیک زبان فارسی، فیلولوژیک (زباشناختی) بود. در زمینه ترجمه هم، نجفی بدون اغراق یکی از بهترین مترجمان آثار زبان فرانسه به فارسی بود و چندین رمان را ترجمه کرد؛ ما بسیار جوان بودیم که کتابهای ژان پل سارتر را در دهه ۴۰ با ترجمه آقای نجفی میدیدیم و میخواندیم.
این پژوهشگر حوزه ادبیات و عرفان با نقل خاطرهای از ترجمه یکی از کتابهای معروف «روژه مارتن دوگار» برنده فرانسوی جایزه ادبی نوبل در سال ۱۹۳۷ میلادی از سوی زندهیاد ابوالحسن نجفی، گفت: من گاهی که آقای نجفی را میدیدم که در حال ترجمه کتاب «خانواده تیبو» دوگار یا کتاب «ضدخاطرات» آندره مالور بود، به من میگفت گوش کن ببین این پاراگراف را که سه گونه ترجمه کردهام، کدامش بهتر است؟ و بعد آنها را برای من میخواند؛ سه ترجمه با تعبیرات متفاوت، و من میماندم، چون یکی از یکی بهتر بود! او اینگونه کار میکرد و اینطور نبود که قلم به دست بگیرد و جملهای را ببیند و به صورت مکانیکی آن را ترجمه کند و همینطور جلو برود تا آخر کتاب.
مدیر سابق مرکز نشر دانشگاهی ادامه داد: او وقتی میخواست ترجمه کند، تمام امکاناتی را که ممکن بود برای بیان داشته باشد، در نظر میگرفت و سعی میکرد بهترین تعبیرات را که میتوانست، در ترجمه به کار ببرد، و با توجه به آشنایی عمیقی که با زبان فارسی داشت، از امکانات این زبان برای بیان مقصود خودش استفاده میکرد و همه اینها فضائلی بود که به عنوان مترجم در مرحوم نجفی جمع شده بود.
این دوست قدیمی زندهیاد نجفی همچنین گفت: مرحوم نجفی از نظر دوستی، شخص وفاداری بود و شاید یکی از وفادارترین همکاران من در مرکز شر دانشگاهی، آقای نجفی بود؛ او در تمام مدت با من بود و روزی که من از مرکز نشر دانشگاهی رفتم، او هم رفت و دیگر هم به آنجا نرفت. البته من خودم زیاد از این جدایی (خودم از مرکز نشر دانشگاهی) ناراحت نشدم ولی هیچکس به اندازه نجفی از این اتفاق ناراحت نشد و دلش میسوخت از اینکه موسسهای به این ترتیب دربیاید چون او به هر حال از همکاران این موسسه بود و او در آنجا میتوانست فعالیت کند و خودش را نشان بدهد ولی این امکان از او گرفته شد. او همیشه اظهار تاسف و تاثر میکرد که دیگر این موسسه وجود ندارد تا با آن همکاری کند.
نجفی، شخصی منزوی بود و با رسانهها میانهای نداشت
پورجوادی افزود: البته روی هم رفته آقای نجفی، شخصی منزوی بود و زیاد با افراد و اشخاص حشر و نشر نداشت و با رسانهها هم زیاد میانهای نداشت. مجفی اهل سخنرانی هم نبود و در این سالها بجز در مراسمی که چندی پیش به همت آقای دهباشی برای حقیر برپا شده بود و آقای نجفی آنجا سخنرانی کرد، دیگر در محافل سخنرانی حضور پیدا نکرد. نجفی از آنهایی نبود که دوستیهای زیادی با افراد مختلف داشته باشد و در عین خال از وقت خودش، کمال استفاده را میکرد. اصولاً وقت برای او بسیار اهمیت داشت و سعی میکرد آن را به بیهودگی و بطالت نگذراند. نجفی تنها بود، او پسری داشت که در کانادا بود و به هر حال با پدر نبود و البته شنیدهام که برای خاکسپاری، در حال بازگشت به ایران است ولی متاسفانه دیگر دیر شد.
وی گفت: میتوانم به جرأت بگویم که در فرهنگستان زبان و ادب فارسی هم، نجفی یکی از موثرترین افراد مفید فرهنگستان بود. او به زبان فارسی عشق داشت و اگر میدید که رسانهها، روزنامهها و صدا و سیما، زبان فارسی را بد به کار میبرند، ناراحت میشد و این مسائل را چندین بار در جلسات فرهنگستان مطرح کرد. به عقیده من بهترین کسی که میتوانست درباره مشکلات و مسائلی که الان در رسانهها برای زبان فارسی صحبت کند، ابوالحسن نجفی بود. او با دقت این اشتباهات و ابهامات را میدید و میگفت و در «غلط نویسیم» هم آنها را بیشتر آشکار کرد. البته زمانی که این کتاب چاپ شد، خیلیها آن را تحسین کردند ولی بعضیها هم از نجفی انتقاد کردند و نجفی بعضی از این انتقادات را پذیرفت چون اصلاً در مسائل علمی، لجاجت به خرج نمیداد و زمانی که میدید حرفی منطقی زده میشود، تکرار و لجاجت نمیکرد.
پورجوادی گفت: یکی از منتقدان او آقای محمدرضا باطنی، زباشناس معروف بود که چند سال پیش در میزگردی که من آن را اداره میکردم، این انتقادها را به نجفی وارد کرد و اشخاص باورشان نمیشد که نجفی چقدر دوستانه و فروتنانه با این انتقادها روبهرو شد. نزدیک شدن باطنی و نجفی در این سالها و پس از آن مواجهه، شخصیت علمی بارز هر دوی آنها را برای همگان آشکار کرد. من این اواخر دو، سه بار به عیادت آقای نجفی در بیمارستان رفتم، اگرچه پزشکان کار خودشان را انجام میدادند، اما به هر ترتیب خیلی متوجه نبودند که چه انسان بزرگی در این بستر خوابیده است. من با یکی از دوستان پزشکم، آقای میرمجلسی که آنجا ایشان را تحت نظر داشت، سفارش مداوای ایشان را کردم و ایشان و سایر اعضای تیم پزشکی هم نهایت همکاری را در این خصوص انجام دادند اما به هر ترتیب سرنوشت، اینگونه رقم خورد که نجفی از میان ما برود.
وی با اشاره به تلاشی که زندهیاد نجفی در دومین دیدار پورجوادی با او برای برخاستن از بستر و ادای احترام به این همکار قدیمی خود انجام میداد، او را از مودبترین افرادی که در زندگی خود درک کرده است، توصیف کرد و یادآور شد: در این دیدار من آخرین کتاب نجفی که انتشارات نیلوفر آن را به چاپ رسانده بود و آقای کریمی (مدیر نشر نیلوفر) برای تقدیم یک نسخه از آن به آقای نجفی، آن را به من داد، یعنی «اختیارات شاعری» تقدیم آقای نجفی کردم و اگرچه بدن او توان حرکت نداشت، اما کاملاً هوشیار بود و در خصوص این کتاب هم نکاتی را بیان کرد. به هر حال او این توفیق را یافت که آخرین کتابش را هم ببیند و چند روز پس از آن بدرود حیات گفت. فقدان نجفی، یک عالِم، یک زبانشناس طراز اول و یک مترجم چیرهدست، واقعاً یک ضایعه است. خدا او را بیامرزد.
نظر شما